تبار بیابانی
ردِ رمِ اسبهای بخار
در خارهای تنبلِ بیجا شیوع میکند
شیونِ بیابانِ زنهایی که در خیابانِ مسکوت
زخمی را در اعصابِ هارِ مثلاً من
داغ میکنند
در کفِ دستم که سمتِ نرمِ خوابی را میجوید
روی تختی که بیرون میافتد از شهر
قاطیِ گرگهای بیمار که در سرفههاشان اسکلتِ اقوام،
نیمی دور و نیمی یخ.
آبهای زیرزمینی پوستم را ترک کردهاند
در ویرانهای وارد میشوم که هندسهاش بدهکارِ مقتولان است
نیمی نمرده و نیمی خمیازه.
آفتابی که بر استخوانپارهای میتازد
کامکاریِ کفتاری را در شعرِ فخیم میگشاید
No comments:
Post a Comment